پسمل خوشملم ایلیانپسمل خوشملم ایلیان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

نی نی خوشگل من، ایلیان

ﻋﻴﺪﺗﻮﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ

  ﺳﺎﻝ ﻧﻮ ﻫﻤﮕﻲ ﻣﺒﺎﺭﻙ. ﺳﺎﻟﻲ ﭘﺮ اﺯ ﺷﺎﺩﻱ و ﺑﺮﻛﺖ ﺑﺮاﻱ ﺗﻚ ﺗﻚ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ و ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪﻳﻢ          
29 اسفند 1392

عکس های ایلیان سری 2

سلامممم صد تا سلام به همه نی نی ها و ایلیان بالام خودم   خوبید خوشید؟ ما که بد نیستیم میگذرونیم دیگه... راستی تو پست قبلی خیلی ها قطره ی شیر افزا رو معرفی کردن ولی متاسفانه باید بگم اینجا همچین قطره ای نیست، با خود ماما هم حرف زدم گفت همون چایی و مایعات و خوب خوابیدن هست دیگه چیز دیگه ای نیست دیگه همش شیر خشک میدم، اونقدری هم حالا خودم داشته باشم بهش میدم. از شیر خشک هم خیلی بچه ها یبوست میگیرن، حالا ایلیان من هم یه روز تموم کار بزرگش رو نکرد ولی همش زور میداد فهمیدم مال شیرست. خلاصه رفتم سایتای پزشکی اینجا و نوشته بود که مامانا میتونن اندازه قاشق چایی خوری روغن افتاب گردون به شیر خشکشون اظافه کنند و کون بچه رو با وازلین چرب کنن...
25 اسفند 1392

کم خوری ایلیان و کم شدن شیر من

سلام مامانا و نی نیها اومدم یه چیزی بگم کمکم کنید چند روزی ایلیان خیلی کم میخوره، همون قدری هم که میخوره مثل اب بالا میاره. از یه ورم شیرم خیلی خیلی کم شده، بمیرم مجبور شده شیر خشک بدم که همین باعث شده که روزی یه بار شماره 2 انجام بده، که اینم رو مخشه جون وقتی کلا شیر من رو میخورد روزی 4/5 بار این کار رو میکرد کم خوردنش به این نیست که شاید شیر خشک دوست نداره، نه چون من هر روز یه وعده رو بهش شیر خشک دادم و همیشه کلی خورده ولی الانا نه مال منو میخوره زیاد نه اون یکی خیلی غصه دارم خیلی.... ای خدا فقط دو ماه دیگه هم بهم شیر میدادی کمکم کنید چیکار کنم شیرم باز بیاد راستی حالا چون شیرم کم شده، اقا ایلیان روزی 2 بار سینه هام رو میخور...
21 اسفند 1392

خاطرات زایمان

میخوام از روز زایمانم براتون بگم. یه بار نوشته بودم ولی همش پاک شد دیگه حوصلم نکشید دوباره بنویسم. روز سشنبه بود صبحش که گلاب به روتون رفتم اونجا... قطرات خون دیدم، یهویی جیغ زدم و مامان و شوهرمو صدا زدم ، مامانم گفت چیزی نیست بابا ولی من زنگ زدم بیمارستان و اطلاع دادم، خانومه گفت قشنگ بخور و اب بنوش که انرژی داشته باشی، گفتم یعنی الانا وقتشه، گفت درست الان نه ولی شاید امشب ، اما با این خون میدونیم که شروع شده و اینا خلاصه اونروز دردم میومد ولی اونجوری وحشتناک نبود، و برا اینکه خودم رو مشغول کنم رفتم لباسارو شستم بعد با مامانم نشتم کلوچه درست کردیم، دیگه 11 شب مامانم قرص خوابش رو خورد و به شوهرم گفت برو پیشش بشین شاید دردش گرفت. خلاص...
18 اسفند 1392

لعنت به امپول

واییییییییی نمیدونید بچم دیروز چقدر حالش بد بود فقط جیغ و گریه، همش تو بغلم بود بعدشم مجبور شدم  7 شب بزنم بیرون بلکه بخوابه که اقا اصلا نخوابید ولی حداقل جیغم نمیزد. بعد 1 ساعت اومدیم خونه شیر خورد و با بدبختی خابوندمش دیگه 9 شب خوابید تا 5 صبح. خدا رو شکر فعلا حالش خوبه ایشالا دیگه تب مب نگیره نگا کنید خاله ها، پاشو آی آی کردن   راستی امروز صبح ایلیان واسه اولین بار خودش اومد رو شیکم. رو بالش دراز کشیده بود هی میدیدم داره خودش رو میکشه پایین فهمیدم میخواد بیاد رو شیکم دیگه اولش حواسم نبود عکس بگیرم ولی قدم اخری رو عکس گرفتم نیگاااااااا نیگا پسملم لاغر شده، مامان بمیره الهی ، حیلی غصه دارمممممممممممممم ...
16 اسفند 1392

واکسن 3 ماهگی ایلیان

وایییییییییییی عزیز دل مامان، من بمیرم واست خوب ... امروز ایلیان رو بردیم بهش دو تا امپول زدن به پاهاش، واکسن سه ماهگی. باباش کنارش وایستاد، من که جذات نکردم اخه خودم هنوزم از امپول میترسم وقتی امپول رو زد جیغ زدی گریه کردی ولی همین که بغلت کردیم اروم شدی ولی من همچنان داشتم میلرزیدم الانم تو کالسکه خوابیدی البته با نق و نق، فک کنم پاهاش درد میکنه من بمیرم این روزا رو نبینم حالا بدبختانه باز ماه بعد واکسن داره، ماه بعد اون هم باز واکسن نمیخوااااااااااااااااااااااااااااااااام خانومه گفت شاید تب کنی منم رفتم واست قطره ی مثل استامینافون گرفتم که داشته باشیم تو خونه تازه لاغر هم شدی، شوشو میگه چشت زدن، ای کور شه الهی اون چشم چند روز...
15 اسفند 1392

پا گذاشتن به 4 ماهگی

3ماه از روزی که به دنیا اومدی داره میگذره، و به سرعت نور هم میگذره! وقتی بهم میگفتن وایسا اینقدر زود ایلیان بزرگ شه، باورم نمیشد ولی الانا میگم واقعا چه عجیب زمان با تو زود میگذره. بدون تو بودن دیگه امکان پذیر نیست، وقتیم میخوابی دلم واست تنگ میشه و هی نگات میکنم، وقتی بیداری همش با هم بازی میکنیم و حرف میزنیم، هر روز 2 ساعت میریم پیاده روی و تو هم تو کالسکه قشنگ میخوابی. الانا بعضی وقتا اگه دلت بخواد سینه ها رو میگیری و 5 دقیقه میمکی بعدش دیگه شیشه شیرتو میخوای. منم که همش میدوشم برات ولی متاسفانه شیرم خیلی کم شده نمیدونم چرا ولی مامانم میگه ارثیه، مادر بزرگمم اینجوری بوده. الانا دیگه کلی حرف میزنی جوری که سردرد میگیره ادم از ...
13 اسفند 1392

ماساژ شیکم برای دل پیجه های نی نی کوچولو ها

سلام امروز اومدم یه پست برای دل پیچه های نی نی های خوشمل مثل هلیا جونم بذارم این ماساژی رو که اینجا بهتون نشون میدم خیلی کارسازه، من هنوزم رو ایلیان انجام بدم،باعث میشه گازای اظافیشون بیاد بیرون و یکمی راحت شن. خوب شروع میکنیم   1 دست راستتون رو زیر قفسه سینه ی نوزاد بذارید و به طرف پایین یعنی به طرف ران بکشید، البته همزمان به شیکم کمی فشار بدید ، زیاد نه چون دردش میاد. دست چپ هم به همین صورت، این حرکاتو 6 بار تکرار کنید   حالا دوتا پای نوزاد رو بگیرید و به ظرف شیکم بلند کنید و فشار بدید زیاد محکم نه! 6 ثانیه نگه دارید 6 بار این حرکت رو انجام بدید و اخر سر پاها رو shake  کنید. شیکم رو مثل یک س...
4 اسفند 1392

پلاستیک شیر دهی

سلام گفتم تا خونه مامانمم و اینترنت دارم بیام از تجربیاتم بنویسم. خوب اول بگم که من از همون اوایل مشکل شیر دادن داشتم، اول از همه همون روزای اول بدجوری نوک سینه هام زخمی شده بود اونم به خاطر اینکه گل پسری خوب نمیگرفت یعنی تک نیک من بد بود، واسه همین هربار میخواستم شیر بدم شوهرم پاهامو میگرفت مامانمم ماساژم میداد و خودمم زار زار گریه میکردم، واقعا یعنی درد شدید داشتم بیچاره پسرم شیرشم نمیتونست قشنگ بخوره به خاطر ناراحتی من. تا ایکنه مجبور شدم و رفتم بیمارستان که اونجا بهم یه دونه پلاستیک شیر دهی دادن که روی نوک سینه میذاری و شیر میدی، واسه نی نی اصلا سخت نیست و برعکس راحت میگیره ولی خانوما باید یدونن که حداکثر 3 هفته ازش استفاده کنند وگ...
3 اسفند 1392

calma Flaska

باز سلام اخرش ما هم با مادرم اینا اومدیم خونشون ولی از شانس بدم ایلیان مریض شده امروز، اخه داداش کوچیکم سرما خورده فک کنیم از اون گرفته، خیلی بی حاله و خوب شیر نمیخوره و نمیخوابه. راستی یه مادر عزیز تو پست قبلی کامنت داده بود که ای کاش به بچه شیر خشک هیچ وقت ندیم و شیشه شیر هم ندیم تا یاد نگیرن، حرفشون رو من قبول دارم که بچه ها باهوشن و زود چیز میز یاد میگیرن ولی اگه شیر کافی ادم نداشته باشه خوب مسلما باید بهش شیر کمکی داد، من حتی تو بیمارستان که بودم 3 روز، پرستارا خودشون شیر کمکی میوردن میدادن به ایلیان چون شیر نداشتم، البته اونموقع تو یه چیز کوچیک میریختن و ایلیان هم با زبونش درست مثل جوجه پیشی ها میخورد ولی خوب کم کم غذاش بیشتر شد و ...
1 اسفند 1392
1